جدی بگیریم

اما شلوغیِ حضور مردم ،اونجا به اندازه یِ شلوغیِ ذهن من از چیزهایی که میدیدم نبود...

شاید اولش از آزمایشگاهی شروع شد که برای گرفتن جواب آزمایش ،با چهره زیبا و ناخن های لاک زده خانمِ بخش پذیرش روبه رو شدم. و بعد، خانم دکتری که اولش فکر کردم منشی هستن!!!

و اما با_ زار...

انگار همه چیز غیر عادی بود...

چرا بعضی آقایون اجازه داشتن اینقدر راحت،بدون هیچ مانعی برای چشمانشون با بی حیایی تمام به خانم ها نگاه کنن! چرا اون خانم اینقدر زشت و قبیحانه شخصیت خودش رو به خیابون کشوند تا اون آقای پیرهن صورتی با سیگاری که گوشه لبش بود،دنبالش راه بیفته!!!

چرا خانم فروشنده جلوی خانم و آقای جون روسری رو روی سرش میندازه (خداروشکر روی روسریش) تا زیبایی روسری رو به مشتری نشون بده!

چرا آقای فروشنده داره راجع به جزئیات رنگ مو و نحوه ی رنگ انداختن و انواع رنگ و ... برای خانم مشتری توضیح میده !!!

نمیدونم اینکه آقایون هم لوازم آرایشی بفروشن از کی مد شده!؟

چرا آقایِ سوار بر زانتیایِ سفید!، سر پیچ!، سرشو 180درجه میچرخونه تا در پیاده رو به خانم نگاهی بندازه..!

من به مانتوهای بلندِ جنس ترکِ فوق العاده گرونِ فروشگاه ...  واقعا شک دارم (رجوع شود به پست چه میپوشیم)

قبل ترها که جَون تر بودم، واقعا این تشکیلات عجیب و غریب آدم ها رو نمیدیدم... شاید افراطی ترینش این بود که با مد شدن مانتو رنگ کالباسی! ، همه صورتی چرک میپوشیدن... اما حالا که مُدِ شون میگه : مشکی! همه چیزشون مشکیِ. تازه چادر هم سر نمیذارن،هیچ ؛ میگن: رنگِ مشکی ِ چادر افسردگی میاره و چادر کی گفته سیاه باشه و رنگِ مشکی مکروهِ و ....

چرا اون روز من اینقدر خانم و آقای بی حجاب دیدم!

اون روز نمیدونم چرا حس کردم از مردم شهرم دورم... اینکه ببینی تو شهر خودت غریبی... راستی سهراب... به قول دوستان: قایقت جا دارد؟

چاره ای به ذهن شما می رسه؟

 

×× نمیدونم اون روز رفتیم با خریدن هدیه ای، دل مادرمون رو شاد کنیم یا دلِ مادر سادات رو خون کنیم...

×× دلم نمی خواست چیزهایی رو که من دارم میبینم، مادرم هم ببینن.

××این هم یه راه : آغاز مرحله جدید طرح امنیت اخلاقی با گل

×××× دوستان همگی به شدت نیازمند یک اتفاق خیلی مهم در زندگیمان هستیم  *** اللهم عجل لولیک الفرج ***

×× این گل های آفتابگردونِ داغِ از نورِ الهی، تقدیم به همه ی دختران آفتاب ِ با حیا و عفیف و باحجابِ ...