مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب با موضوع «حجاب :: خاطرات» ثبت شده است

امروز زدم از خونه بیرون با یه دوست چادری که نقاب هم به سر داشت؛ راستش بار اولم بود که تو شهر خودمون با یه خانم چادری پوشیه دار قدم میزدم. خیلی عادی شبیه همه مردم راه میرفتیم،حرف میزدیم و خرید می کردیم. اما چیزی که برام عادی نبود...

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۱۹
خانم چادری

بعد از یه روز کاری شلوغ و خسته کننده وقتی داشتم از بین جوابای آماده شده دنبال کد 2615-10 میگشتم، صدای مهربون سمیه رو شنیدم: "سلام خااااااااانووووم" سرمو بلند کردم. خودش بود

دستاشو گرفتم و بغلم کرد. پشت چادر مشکی قشنگش محدثه رو دیدم. چشای درشت سبزش تو صورت سفیدش برق میزد.

"باباش نبود که بره دنبالش، من رفتم مدرسه اوردمش؛گفتم بیام دنبال جواب مامان. "

رو لباس مدرسش چادر ملی پوشیده بود. لبه های آستینش و دور سرش یه نوار زیبایی داشت. مادر و دختر هر دو عین هم چادر به سر داشتن.محدثه چقدرررر خانوم بنظر میرسید. خیلی دوست داشتم لپاشو بکشمو قوربون صدقش برم اما خجالت میکشیدم. از وقتی با سمیه آشنا شدم، تعصب خاصی رو حجاب و چادرش داشت. دارم فکر میکنم که عقاید  مادر محدثه 6 ساله ؛ چقدر با عقاید مادر تارای 10ساله متفاوته! تارا هم خیلی شبیه مادرشه با این تقاوت که نه لبه ی یراق چادرش ؛ که لیاس کوتاهش و موهای برهنش شبیه لباس ها و مدل موهای مادرشه.


ما داریم چیکار میکنیم با خودمون؟


۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۴۱
خانم چادری

خونریزی شدیدی داشت . . .
داخل اتاق عمل، دکتر اشاره کرد که چادرم رو در بـیارم
تا راحتتر مجــروح رو جابه جا کنم.
گوشــه ی چادرم رو گرفت و بریده بریــده گفت :
من دارم مـیرم تا تو چــادرت رو در نیاری
چـــادرم در مشتش بود که شهید شـــد...



×××

۰۸ مهر ۹۳ ، ۲۱:۱۷
خانم چادری

در پیاده روی نسبتا شلوغ خیابان معروف شهرم قدم میزدم و در حال فرار از آدم های کتونی پوش بودم که در عصر گرم تابستانی، من رو بانگاهشون با بقیه ورزشکاران اشتباه نگیرند. مدت ها بود که از آن قسمت عبور نمیکردم چون پیاده روی نمیکنم چون اصلا آن قسمت از خیابان رو دوست ندارم اما اون روز...

××: این متن رو با کلیک بر روی این لینک و گوش دادن به آهنگ همان وب دوست داشتنی بخوانید.

۱۵ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۹
خانم چادری

این یک داستان کاملا واقعی ست

18- ممنوع 


۱۵ نظر ۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۰
خانم چادری