مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

طبقه بندی موضوعی

۳۵ مطلب با موضوع «حجاب :: دلنوشته» ثبت شده است



×× دلم میخاد تک تک انگشت های دست این فرشته ها رو ببوسم
××× نمیدونم چرا احساس میکنم اسم همه ی این فرشته ها "فاطمه" ست...

۱۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۲۶
خانم چادری

به پرواز در می آیم وقتی روی شانه هایم می نشینی ...

به اوج می رسم وقتی با کعبه همرنگ می شوم ...

جزء جزء تار و پودت را دوست دارم ...

سایه ام می شوی وقتی در زیرِ خنکای آرامشت گام بر میدارم ...

در مقابلت همه ی رنگ ها ، رنگ باخته اند ...

تو مرا در خود می نشانی و من، نشستنت بر دلم را دوست دارم.

.

.

.

.

.

الحمدلله رب العالمین...



۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۵۵
خانم چادری
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۳۲
خانم چادری

گاهی چه شیرین، دلگیر میشوی وقتی...

چادرت تو را متفاوت میکند...


 با چادری که همراهش اعتقاداتت را سخت به بغل گرفته ای و تنها به مسیرت ادامه می دهی...

حتی وقتی

دیگران نخواهند همراهیت کنند...



۱۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۱۳
خانم چادری
تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش توی اتوبوس نشسته بود و خودش رو باد می زد. 
به دختر کوچولوی هشت،نه ساله ای که  بخاطر نبودجا،دور از مادرش، کنار او نشسته بود،خیره شد. دخترکوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادرش سر کرده بود. با تعجب وافسوس به دختر نگاه کرد و گفت: توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟!! از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس... تو گرمت نمیشه بچه!
و همون طور که دسته ی شالش رو گرفته بود،دوباره شروع کرد به باد زدن خودش.
همون لحظه اتوبوس ایستاد و دختر از جاش بلند شد. به موهای بیرون اومده و آستین های کوتاه مانتوی زن نگاهی انداخت و بعد،با احترام گفت: چرا گرمه... ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره...
دخترکوچولو پیاده شد و او رو با افکارش تنها گذاشت...
.
.
.
.
داستانِ کوتاهی بود،به نظرم اما، حرف زیادی برای گفتن داشت.
همه ی ما خانم های چادری این سوال رو که: گرمت نیست؟؟!!! حداقلش10-20 باری شنیدیم.
یادمه  یه تابستون درمطب دکتر،منتظر نوبتم نشسته بودم.خلوت هم بود. روی در نوشته بود: کولر روشن است،در را ببندید.
اما کولر خاموش بود و هوا هم گرم.من کنار پنجره نشستم اما بازم گرمم بود.رفتم جلو و به خانم منشی گفتم: میشه لطفا کولر رو روشن کنید؟ میدونید چی گفت؟ برگشت بِهم جواب داد: کولر خرابه،اگه گرمته چادرتو در بیار.
گفتم: من با چادرم راحتم.شمام لطف کن اون کاغذ رو از رو در بردار.
.
.
.
.
این روزهای اردی بهشتی ،هوا کم کم داره رو به گرمی میره و متسفانه خانم هایی هستن که به بهونه گرم بودن هوا ،مدل به مدل با سبک جدید و قدیم!میخوان همش خنک باشن. کفش بدون جوراب،مانتوهای نازک و...
راستی،شما میدونستید پوشیدن جوراب،بیشتر باعث خنکیِ پا میشه؟ اصلا برای بهداشت پا پوشیدن جوراب بهتر از نپوشیدنشِ؟
خانمِ دوست،لطفا اگه خانمی رو دیدی که بدون جوراب، صندل پوشیده،بابت بهداشت و سلامت پاها بهش تذکر بده [ البته خانمی که میشناسی ;) ] ببین،عکس العملش چطوره؟ یه بار امتحان کنید.
البته بابت پوست دست و صورت که بیش از حدِ مجازش هم درمعرض آفتاب باشه،نکات خیلی مفیدی وجود داره که ...
ولش کن  طولانی شد... ما فعلا به همین یک مورد پا بسنده میکنیم. بقیه اش رو انشالله در پست های بعدی مینویسم.


×× نظرتون لطفا مهمه. Arabic Veil



۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۳۵
خانم چادری