از دوستان
وقتے پیچیده می شـومـ میـآن سیـآهے ات،
تنهــآ دلخـوشےامـ به این اسـت که
عرقِ روے ِ پیشـآنے امـ؛
عرقِ بنـدگے اسـت،
نـه عرق شَـرمـ...
بـآور کـن،معنـے ِ این همه حرارت و گرمآ رآ به جآن خریدن،تحمـل نیسـت..
عشق اسـت؛عشق بـه خُـدا...
+چـه بسـآ که حتے گوشـه اے از گـرمے ِدمـآ؛ نمـے رسد بـه پـآے جهنـمـِ اعمـآلمان،
اگر لحظه اے نظرت از مـا برگردد...
.
.
.
.
.
چادر که بر سرت می اندازی , حجاب تنها نیست ...
بیمه است ...
بیمه ی بی بی زهرا ...
بیمه ِ آنکه یک نگاهش بهارت میکند ...
چادر ملاک نیست اما حجاب و حیا , هدیه است ...
به اهلش می دهند ...
لا یمسه الا المطهرون میشوی ...
.
.
.
.
.
حجاب،
همان چادری بود
که پشت در خانه سوخت ؛
اما از سر مادر نیفتاد...
.
.
.
.
.
انسـان پوشـش را انتخاب کرد تا حیـــا را وارد حریم خود کند، حیا که معنا گرفت، تمدن ها جوانه زد. در طبیعت هم زیبایی ها پوشش دارند، مروارید در دل صدف می درخشد و ارزش دارد.
.
.
.
.
.
یه احساس هایی هست تا درگیرشان نشوی نمیفهمی....
مثه کسی که نماز نخوانده هیچ وقت نمیفهمد که لذت نماز سره وقت چه جور است
کسی که روزه نگرفته هیچ وقت نمیفهمد اون لحظه که بعد از چندین ساعت گرسنگی وقتی پای سفره افطار مینشینی
چقدر لذت بخش و زیباست
و کسی هم که حجاب نداشته هیچ وقت نمیفهمد که لذت حجاب داشتن یعنی چه
یه حس هایی را باید تجربه کرد تا شیرینی اشان را چشید....
.
.
.
.
.
سال دوم دانشگاه بودیم و روش درست کردن قشنگ و محجبه مقنعه را به مرضیه هم اتاقی ام به لطف خدا یاد دادم طوریکه مرتب باشد و در عین حال زیر چانه و..بپوشاند و او هم به لطف خدا استقبال کرد:)
چند روز بعد روش دیگری داشتیم که بین ما به روش گلابی معروف بود و چادر کمی از پیشانی هم میپوشاند را انیز بیان کردیم و مرضیه رفت دانشگاه و برگشت و به م.ن گفت نمیدانم چرا امروز که چادرم گلابی بود احساس میکردم سخت تر سمت برخی کارها میروم و م.ن هم او را تایید کردم و گفتم : آره اصلا انگار نیاز به کنترل نگاه نبود اتوموماتیک حیای بیشتری بهت تزریق میشد اصلا به خودت جرات نمیدی به اقایون نگاه کنی:) دیگه اینها
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا امام الخامنه ای
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک