"حسیــــــن"
این روزها، چشمانم "حسین" را جور دیگری می بیند،
جور دیگری می خواند،
گوش هایم نیز یاد گرفته از چشمانم، جور دیگری می شنود...
می گوید سی و هشت روز مانده تا قرار...
ای قرارِ بی قرارِ من..
نشد که وب را اختصاصی به حجاب ربط دهم
از هرکجا، گوشه اش را میگرفتم، بلاخره به "حسین" می رسیدم
مگر در دنیایِ غیر مجازی ام که همه بسیج بشوند و نگذارند به " حسین " برسم...
نرگس برایم نوشت:
جـــــایــی شنیده ام ســــــــــفر کربـــــلایمان
بسته به لطف فاطــــمه است و دل بخواه نیست...
فاطمه هما هم:
زندگی من بین الماتمین شما مادر و پسر است...
فاطمیه... محرم.... محرم...فاطمیه...
دنبال دیواری ام که بکوبم سرم را به آن...
××: روضه ی حسینِ خونم اومده پایین... اگه دارید، لطفا لینکی، آدرسی، نشانه ای، چیزی بدید که خودمو بهش برسونم...
××: منتظرم در وبت بنویسی محرم-حرم ... شاید کمی حسودی کنم به سعادتت اما... حتما خوشحال میشم از سفرت...
××: التماس دعا...
کربلا مَبر ز یادم جوونی مو پای تو دادم...
انشالله به زودی قسمت همه عاشقان بشه...
http://bayanbox.ir/id/6935964965058445047?info
انشالله روزی بیاد ما رو هم آقا بطلبه و با این شعر بیشتر صفا کنیم.
این شعر برام فوق العاده ست.