قایقمان دارد سوراخ می شود
چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۵۶ ب.ظ
زمانه، زمانه ی عجیبی شده ست
پر از شکایتیم
این روزها که با چادر در خیابان قدم میزنی و با کنایه نگاهت می کنند؛
این روزها که پوشیدن و دیدن لباس های عجیب، عادی شده ست...
این روزها که مَردُم سر خم می کنند تا از داخل ماشین به عابران در گذر، خیره نگاه کنند
این روزها که شبیه خودت را یا نمی بینی یا ... یا گم می شوند میان هزار رنگ ها...!
این روزها...
نمیدانم به شلوار صورتی پوشِ دانشکده مان بگویم : بانو! شَلوا.... بخندد و مسخره ات کند
نمیدانم به نگاه نگرانِ همیشه ناظرِ شهدای دانشکده مان؛ که در چند متری اش دخترو پسر، قهقه شان به هوا بلند است!
اصلن نمیدانم
به قول باران : اشکم دمِ مشکم است...
" با تعجب به سمتت میچرخم و میگویم :
چقدر مردم لباس های عجیبی می پوشند!!
و تو با دردی که از صدایت میشِناسمَش
جوابم می دهی:
به مردم نگاه نکن عزیزم."
۹۳/۰۲/۰۳
اجرکم عندالله..