مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

طبقه بندی موضوعی

برگـ های درخت انجیر که آرام آرام به زیر می افتند و این بادِ پاییزی ست که صدایش می پیچد

وقتی آسمانم بغض آلود می شود و دانه های بارانش را با نــــــــــاز می باراند... پاهایم را با شیطنت به چاله های  فرو رفته در دلِ کوچه می کوبم و مثل کودکی  با ذوق ، به تصویرم در آب خیره می شوم... صدای غار غار کلاغ ها را مگر می شود نشنید!!!!

آخ که من چقدرررر پاییزم را دوست دارم...

دستِ دلم را میگیرم و دوتایی قدم میزنیم زیر آسمانی که هرلحظه میخواهد منفجر شود و چِخ چِخ خووورد شدن برگ ها زیر پاهایمان...

چترم را هم که تزئینی با خود برده ام :)

سوز آذرماهَ ش را دوست دارم و شالگردنم را که تا زیر چشمانم بالا کشیده ام...

وقتی دلم بخواهد،بدون هیچ واهمه ای از نگاه پرسشگر مردمان، بغضم را مثل آسمان رها میکنم و تا هر قدم که دلم خواست، می بارم... شاید گمان کنند از سوزِ سرمای پاییزی ست که چشمانم سرخ شده D:

عاشق شدن در این هوا را دوست دارم و دیوانه بازی ها را در این روزهای پاییزی...

خرمالوها را برای تو می چینم...


 

۲۵ نظر ۲۸ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۳۹
خانم چادری

حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند:

قصابی می گفت: زمان قدیم که زن ها پوشیه می زدند روزی زنی به مغازه من آمد که گوشت بخرد در حالی که پوشیه نزده بود ولی صورتش را با چادر پوشانده بود و فقط نوک بینی او از چادر بیرون بود، گفتم خانم صورتت را بپوشان وبا می آید، او هم سریع صورت را پوشاند.

در قدیم حجاب ارزش بود الان اگر دختران موهای خود را از جلو یا عقب بیرون بیندازند یا آرایش کرده و معطر باشند ارزش و مد است.

پدرم می گفت دیدم پیرزنی هم چادر و هم پوشیه دارد و دخترش چادری و نوه اش با مانتو است، جلو رفتم و گفتم پیرزن، اگر کسی تو را نگاه کند باید کفاره بدهد، این چادر و پوشیه را به نوه و دخترت بده .

منبع



۳۸ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۱۳
خانم چادری

فرقی نمی کند

کجا یا کِی

در هیاهوی این شهر

هرکجا و هر زمان

با ایمانت وضو بگیر

زیر لب نیت کن:

" حجاب می کنم قربه الی الله"

 


۲۰ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۰۶
خانم چادری
با سیده طاهره قبل تر ها آشنا بودم...
از وقتی خیلی کوچیک بودم
حالا هم بهش افتخار میکنم
این روزها تصویر طاهره رو به عنوان یکی از شهدای شاخص میبینم...
بغض میکنم و لبخند میزنم...
طاهره فقط 14 سال داشت


.
.
.

شهادت رو به اهلش میدن
من به سیده طاهره و امثال سیده طاهره خیلی مدیونم...
.
.
.



××: اگه دلتون خواست...

۱۷ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۵۷
خانم چادری

امشب تمام آینه ها را خبر کنید
....

قلبم برای بهشتشان می تپد
روحم جلوتر از گامهایم،می دود برای حضور...
نمیدانم امشب در بهشت چه خبر است...
امشب،من، کجا هستم!
.
.
.





تمام دلتنگی هایم را در بغل جمع میکنم و آنقدر به دنبال میکشمشان تا برسم به دامانتان و ... رها کنم همه ی دلتنگی هایم را...
مرا کی به آغوش می پذیرید بانو...
دلم در هوای صحن و سرایِ ملکوتی شماست و بی تابِ حضورم...
همان حضور که روحم پیش تر میرسد به خدمتتان...
امشب جای من خالی ست...
دلم فقط یک بغل آرامش می خواهد...
.
.
.
نکند باز هم من میمانم و... دلتنگی هایم!

××: بعدن. ن:

گم شده خاطرات کودکیم گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان،بانو
بازهم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو درتو
دفترم دشت وواژه ها آهو...گفتم آهو ناگهان بانو
شاعری در قطار قم-مشهد چای می خورد وزیر لب می گفت
شک ندارم که زندگی یعنی طعم سوهان وزعفران بانو

از وبِ یک همسایه



۲۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۳۱
خانم چادری