مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است


امشب تمام آینه ها را خبر کنید
....

قلبم برای بهشتشان می تپد
روحم جلوتر از گامهایم،می دود برای حضور...
نمیدانم امشب در بهشت چه خبر است...
امشب،من، کجا هستم!
.
.
.





تمام دلتنگی هایم را در بغل جمع میکنم و آنقدر به دنبال میکشمشان تا برسم به دامانتان و ... رها کنم همه ی دلتنگی هایم را...
مرا کی به آغوش می پذیرید بانو...
دلم در هوای صحن و سرایِ ملکوتی شماست و بی تابِ حضورم...
همان حضور که روحم پیش تر میرسد به خدمتتان...
امشب جای من خالی ست...
دلم فقط یک بغل آرامش می خواهد...
.
.
.
نکند باز هم من میمانم و... دلتنگی هایم!

××: بعدن. ن:

گم شده خاطرات کودکیم گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان،بانو
بازهم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو درتو
دفترم دشت وواژه ها آهو...گفتم آهو ناگهان بانو
شاعری در قطار قم-مشهد چای می خورد وزیر لب می گفت
شک ندارم که زندگی یعنی طعم سوهان وزعفران بانو

از وبِ یک همسایه



۲۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۳۱
خانم چادری
یکی از سخنان ارزنده و بسیار آمورنده جناب شیخ رجبعلی خیاط این بود که می فرمود:
" همه چیز خوب است، اما برای خدا"!
گاه به چرخ خیاطی خود اشاره می کرد و می فرمود:
" این چرخ خیاطی را ببینید،همه قطعات ریز و درشتش مارک مخصوص کارخانه را دارد... میخواهند بگویند کوچکترین پیچ این چرخ هم باید نشانِ کارخانه ی ما را داشته باشد. انسان مومن هم همه ی کارهای او باید نشان خدا را داشته باشد."

بعد از خوندن این متن به این فکر افتادم که حجابم و چادرم رو چقدر برایِ خدا نشان دادم!
چقدر و کجاها مارکِ چادرم نشانِ خدا بوده!
چقدر به این نیت چادر سرم گذاشتم که بگم : خدا ببین! خداببین برایِ تو چادر گذاشتم و به خودم و چادرم مارک تو دوختم...
کجاها خودم رو برای خدا نشون دادم؛نه برایِ خودم...

جناب شیخ به نجاری فرمودن:
وقتی برای پول، به چوب میخ بزنی، فقط پولت رو میدن، اما اگه برای خدا اینکار رو انجام بدی، هم پولت رو میدن ،هم خدا رو...

پس وقتی برایِ خدا چادر سر بزاریم،
هم عفتت رو میدن، هم خدا رو
هم حیا رو میدن،هم خدارو
هم نجابت رو میدن،هم خدا رو
هم...


تاکید نوشت: حتما کتاب کیمیای محبت رو بخونید.

××: رنگِ خدا : لطفا بخوانید.
۳۳ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۶
خانم چادری

امنیت را با چادرم بیشتر حس میکنم

        رنگ به رنگ بودن را سوا میکنم برای هرجایی که امن باشد

امنیتم نه درکوچه و بازار تامین است،نه خانه ام حتی، وقتی نامحرمی حضور دارد...

        بانو! هرجایی برای لطافت شما امن نیست

چگونه میتوانی خودت را از نگاه های بی حیا و تندباد های تیرهای شیطان حفظ کنی!

       رنگ به رنگ بودن زیباست،مثل گل مثل هرجاذبه ای که هر بیننده را جذب میکند اما...

اما آیا میتوانی آثار نگاهشان را دفع یا کنترول ویا حتی بی اثر نگه داری!؟

      ظرافتِ حیا و شخصیتِ شما بانو، ارزش پر پر شدن که هیچ، ارزش له شدن زیر نگاه های پوچ و زهرآلود هرنامحرمی را دارد!؟

  

مینشینم در بغلِ چادُرِ سیاهم و گاهی هم در آغوشش پرواز میکنم

رنگین کمانی و رنگ به رنگ بودنم را نگه میدارم برای جایی که احساس کنم خیلی امن است.



۲۲ نظر موافقین ۲۰ مخالفین ۱ ۰۶ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۲۵
خانم چادری

××: اولش خیلی تشکر میکنم از همه شما که در پست قبل قبول زحمت کردید و نظرات ارزشمندتون رو گذاشتید

××: دوم اینکه دلم یه جمع بندی از پست قبل میخواد. نمیدونم چکارش کنم!!

××: و این پست هم تقدیم به خواهرانم (از غیر خواهرا،پوزش میطلبم)


پارازیت ن: خواهرانی که در علمِ قلاب بافی تخصص و تبحر دارن،لطفا خودشونو به من معرفی کنن،نیازمند یاریِ سبزشان هستم :)

حالا نشد،یه کوچولو هم سر درمیارن،لطفا بگن . ممنون

۲۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۳۳
خانم چادری