....
قلبم برای بهشتشان می تپد
روحم جلوتر از گامهایم،می دود برای حضور...
نمیدانم امشب در بهشت چه خبر است...
امشب،من، کجا هستم!
.
.
.
مرا کی به آغوش می پذیرید بانو...
دلم در هوای صحن و سرایِ ملکوتی شماست و بی تابِ حضورم...
همان حضور که روحم پیش تر میرسد به خدمتتان...
امشب جای من خالی ست...
دلم فقط یک بغل آرامش می خواهد...
.
.
نکند باز هم من میمانم و... دلتنگی هایم!
گم شده خاطرات کودکیم گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان،بانو
بازهم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو درتو
دفترم دشت وواژه ها آهو...گفتم آهو ناگهان بانو
شاعری در قطار قم-مشهد چای می خورد وزیر لب می گفت
شک ندارم که زندگی یعنی طعم سوهان وزعفران بانو
از وبِ یک همسایه