من می آیم و تو
خودت باشی و خودم
دستان گرم تو و صدای قلبِ من
همه ی ناز و عشوه های چشمانت برای من
جمع کردنشان برای من
صدای مهربان و خنده های بلندت برای من
به دل نشستن و به جان سپردنش برای من
می دانی...
وقتی برای من می شوی؛
تــمـــامــــ حواسم می شود برای تو.
این روزها ، انگـ ـ ـ ـار، قدِ لباسِ زنان و دخترانِ شهر من کوتاه و کوتاه تر می شود
و نگرانم از حیایی که رنگ می بازد
حیا درنگاهِ مردمانِ شهرم!
میگفت به دیده ی انتقاد(!!!) به خانمِ بد حجاب نگاه می کند؛ اما...
نه در گفتارش لحنی از امر به معروف بود و نه در نگاهش که نگران باشد؛ لذتِ دیدن را میدیدی در نگاهش...
دیگر کار به جایی می کشد که با طعنه ابرویی بالا بیاندازند و بگویند : دلم میخواد! به تو چه!؟
××: تَفَعُلی می زنیم به وب هوالعشق جان.
تو در میان همه ی مخلوقاتش فقط برای خدایت، همین یک نفر هستی
برگزیده شده ای بانو
دختر کوچکی که دست هایش را در دستهای فرشته ی خدا ، مـــــــــــــادر نهادند و رشد کرد
به سن زیبایی ها رسید...
مادر شد و دست رحمتِ زندگی اش را نه در دستان خود ،که با جان به آغوش کشید
بانو، جز زیبایی آفریده نشده است ...
زیبایی هایش را دنیایی نمی کند ...
می داند هوای اینجا مسموم است...
تو در میان همه مخلوقاتش فقط برای خدایت، همین یک نفر هستی
برگزیده شده ای بانو
در اماکن عمومی اصلا عطر و ادکلن نمی زد. میگفت بوی خوش، بویِ خوشِ؛ ربطی هم به وجود الکل در اون نداره
نامحرم نامحرمِ. چه داخل تاکسی که چند دقیقه مینشینی، چه در مهمانی ها که چند ساعتی میهمانی.
حتی چادرش را بامایعِ عطریِ شستشو نمیشست.
برایم جالب بود از خشکیِ پوست دستانش و استفاده از کرم های مرطوب کننده که بوی خوش نداشته باشند!
رنگ ساق دست و روسری و کفشش را هم ست نمیکرد تا جلب توجه کند...
همیشه ساده بود
تمام قد
خودش و چادرش که باهم بودند...
برای خودم نوشت : جزئیات را دریابیم.
بعدن نوشت1 : از طرف بی بازگشت : آراستگی ظاهر امام صادق (ع)
بعدن نوشت2 : لطفا هر نظری چه مخالف چه موافق با این متن دارید بنویسید. حتی دادن امتیاز منفی.
بعدن نوشت3 : این خانم حقیقت خارجی ندارن. (شاید هم وجود داشته باشند و من نمیشناسم!!)
بعدن نوشت4 : لطفا کامنت های دوستان رو هم بخونید.(ترجیحا حتما)
