مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

السلام علیک یافاطمة الزهراء

مَن لی غَیرُک...

طبقه بندی موضوعی

۲۶ مطلب با موضوع «یه وقت هایی» ثبت شده است

بعضی همسایه ها حذف شدند.

هرکدام به دلایل مختلف

لطفا چک کنید و در صورت عدم نام وبتان، وب دختران آفتاب را نیز از پیوندهایتان حذف نمایید

با تشکر

خانم چادری

۲۰ آبان ۹۲ ، ۲۲:۲۹
خانم چادری

انتظار دارم همه سیاه بپوشند

انتظار دارم سر در همه خونه ها پرچم عزای حسین (ع) نصب بشه

انتظار دارم...  حالا که چادر مشکی نداری، مانتو مشکیت رو بیشتر بپوشی

موهای طلایتم اگه نپوشوندی لااقل رنگ مشکی بندازی

نخواستی، لاک هاتم پاک نکن، اما... میشه لاک مشکی بزنی!؟

بیا تو این مدت، نیت کن و برای رضای خدا، برای عشق خدا به تو و به حسینش...

عزادارش باش. اگرم نتونستی فقط کافیه ادای عزادارانش رو در بیاری

مثلا یکمی بلند نخندی یا

یکمی رو آهنگای گوشیت و ماشینت و کامپیوترت بیشتر فکر کنی...

بعدش برام دعا کنی که منم لایق بشم... مثه خودت.

۳۲ نظر ۱۲ آبان ۹۲ ، ۲۰:۵۳
خانم چادری

محرم-کربلا

.

.

.

پس... صَفر...پس،لااقل صَفَر-کربلا

اگر هم نشد...

یعنی واقعا نشود!!

نشسته ام چو غباری به شوقِ اذنِ دخول...

۱۷ نظر ۰۷ آبان ۹۲ ، ۲۲:۱۰
خانم چادری



گفتمش : آقات ، علیرضا ...

پرید وسط حرفمو گفت : آقام فقط امیرالمومنینِ؛ علیرضا شوهرمِ


عیدیِ های سال نو چنگی به دل نمیزنند دلم طالب عیدی های دیگر ست

ان شاالله حاجت هایتان روا...


برای فرج مولامون آقا امام زمان صلواتی ختم کنید.

یا علی

۰۲ آبان ۹۲ ، ۰۰:۱۹
خانم چادری

امشب تمام آینه ها را خبر کنید
....

قلبم برای بهشتشان می تپد
روحم جلوتر از گامهایم،می دود برای حضور...
نمیدانم امشب در بهشت چه خبر است...
امشب،من، کجا هستم!
.
.
.





تمام دلتنگی هایم را در بغل جمع میکنم و آنقدر به دنبال میکشمشان تا برسم به دامانتان و ... رها کنم همه ی دلتنگی هایم را...
مرا کی به آغوش می پذیرید بانو...
دلم در هوای صحن و سرایِ ملکوتی شماست و بی تابِ حضورم...
همان حضور که روحم پیش تر میرسد به خدمتتان...
امشب جای من خالی ست...
دلم فقط یک بغل آرامش می خواهد...
.
.
.
نکند باز هم من میمانم و... دلتنگی هایم!

××: بعدن. ن:

گم شده خاطرات کودکیم گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان،بانو
بازهم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو درتو
دفترم دشت وواژه ها آهو...گفتم آهو ناگهان بانو
شاعری در قطار قم-مشهد چای می خورد وزیر لب می گفت
شک ندارم که زندگی یعنی طعم سوهان وزعفران بانو

از وبِ یک همسایه



۲۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۳۱
خانم چادری