با چادرم شوخی داریم
امروز پایش را از عمد گرفت به پایم ! خوردم زمین! وسط خیابان! سنگریزه ای دستم را خراشید.
غمگین روی صندلی افتاده ، ناراحت است... از دست خودش
دارم میبرم آبی بپاشم به سرو رویش
بخندد
بخندیم
با چادرم رفیقیم.
××: متن از خانم محبیان
×××: از پلک شیشه ای
××××: از م.م